حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

/خسته ترین مسافر//مسیر دوگانه//عشق برای جمله شدن آسان بود//عشق فراتر از گفتن/

ای خسته ترین مسافر زمین

بار سنگین مصائب زمین

ای تقدیر گمگشتگی های زمین

فراموشی طاق فکر از بستان گلهای زمین

پائیزان غم انگیز هبوطی دوباره بر زمین

حسام الدین شفیعیان

/شعر پست مدرن/
/مسیر دوگانه/
مسیر دوگانه سوز از کارناوال چراغ روشن و خاموش
بن بست تاریخی عصر پسامدرن از تکنولوژی های برتر
تکامل پازل خوشبختی با سالاد سزار
چند اپیزودیه زندگی از تلخو شیرین و ترش در هم
پوپولیست خوانی با گوش دادن به قطعه ای از موتسارت
سنت مدرنیته از قبال دور انگیز از خوب و بد
گیشه خالی حقایق تلخ و گیشه ای شیرین بخواب توت فرنگی من
تکامل انسانیه آدم حوا سقوط سیب یا گندم هبوط دلنگیز زمین
جایی در پرچین دموکراسی با شیرینی ناپلئونی
شاعر-حسام الدین شفیعیان
کلمات یخچالی
تراژدی یخ کرده ی کلمات یخچالی
جملات وکیوم شده از تفاله های چایی
جایی در سنگ نوشته ی تاریخ زندگی شهری
میان دوگام ایست از سکته مغزی کلمات داخل انباری
شاعر-حسام الدین شفیعیان

/عشق برای جمله شدن آسان بود/
عاشقی را چه بگویم با تو
باز الف گویمو میمش با تو
دو به تشدیدو دو صد هلهله اش هم با تو
منو من زمنم کم زعشقم که غزل شعرو دو بیتش با تو
شاعر-حسام الدین شفیعیان
بر واژه نگارم من
هم نقشو خیالم من
هم شورو شعف با من
هم غمکده ام در من
هم پرچین اقاقیها
هم فتحو زبر زین رو
هم مشک زعنبر هم هم سوسنو گل بر او
همدل کنون از مهر جانو خردم از عشق
بر دل ببافتم من نقشی ز یکرنگی
گرچه عمیق از او با جانو خیالم من
نه بگریخته از کسی چون مهر نه وصل به آنو من
هم وصل به دریایی که میبرد یاری
در دل چنانو چون بر نقش همانم من
شاعر-حسام الدین شفیعیان
پشت هیچستان شهریست دور از من

من زشهر خود هستم همیشه

و او در شهری دور از هم

او خیال من است من خیال او

من گاهی برای آدمهایی دور از خود شعر میگویم

آدمهایی که در جنین های ناشکل گرفته کلماتن

من رویای آنهایم جایی در شیب نیامدن ها

شوق رسیدن به زندگی با دو کلمه از قبل بعد از من

شاعر-حسام الدین شفیعیان

/عشق فراتر از گفتن/
بصرو سمعو دوگوشو تو چشمو تفکر زتو
من خیال ابرو مه ماه فلک دل با تو
مه شکن عاشقی مسیره دلدادگی
تو الف من غزل تو به شعر من عسل
قلمو کاغذو دفتر من آهن شد
شهر دلدادگیم دود ولی با هم شد
من زعشق تو شبی با خودم گمگشتم
زدمو خط به کاغذ غزل گمگشتم
من هنوز عشق به رخساره ماه میبینم
دم این صبح چرا بیدارم
عاشقم یا که به عشقی زده ام من کاغذ
قلمو زدفترو جوهره ی آن با هم
عاشقی درد جگر سوز ولی پر جوش است
زده ام زمین نشینی که بدنبال حوا میرفتم
زبه دفتر حوا زمین دگر میرفتم
من دگر شدم زمینیو حوا میخواهم
از بر حوا دو صد گندمو سیب میخواهم
جار بزن که جارچیه عشق تو من کم بودم
عاشقی را بلد ولی زخود کم بودم
آخر دفتر من شکست آدم ها بود
من زآدم به برفو شدم زمینی دگر
باز آمد که تو هم عشقو غزل دگر برون از خط دلبر کاغذ
به دگر سال نبود عشق ولی بر گویم
که بدانی که عشق قانون به خود میدارد
عاشقی موی سفیدو سیاهو دگر رنگی نبود
عاشقی یعنی حقیقت یعنی عشق
من هنوزم بگمشده بخود میجویم
شاعر-حسام الدین شفیعیان

/قصه شاپری//نقطه های زندگی//پشت پرچین اقاقیها/

/قصه شاپری//نقطه های زندگی/
شاپری قصه دلش تنگ شده
در ورای دل قصه کمی حرف شده
راوی از غصه برایش پری از دیو شده
آخر قصه دگر شهر آن کاغذ بود زدو سنگ بر کلاغی که دلش تنگ شده
شاعر-حسام الدین شفیعیان
/نقطه های زندگی/
میگویی زندگی و من برایت خط کاغذی آن را میکشم
زبعدو قبل آن زرو قرمزو نارنجیو بنفش را میکشم
چه معنای تلخی سیاهی در خطوط آهنی
چرایی آن را زتصویر خیال میکشم
برایم رفتن از شهر کاغذی عکس هست
زبعد آن زندگی قلم میکشم
فرقی ندارد که در هیچ جای دنیا نقطه میگذارم
من آن هم را برای تصور خیال میکشم
و تو میگویی چقدر خوشبختی
که زندگی نکردی
و من میگویم زندگی یعنی نقطه
شاعر-حسام الدین شفیعیان
/پشت پرچین اقاقیها/
دل دلکنان دل بطلب که دلی داری دست
آری از دست برون یا که خودت گلی داری زدست
زخم بر قلب زدن کار همی آسان بود
کاشت آن گل به دلی که دلش دریا بود
رود شد عشق ولی در پی دریاها بود
پشت پرچین اقاقیا کمی نور زرخ مهتابان بود
شاعر-حسام الدین شفیعیان

/شهر من//شهر کاغذی من//عصر رویاهای زندگی//سکانس ناتمام زندگی/

/شهر من/
شهر من خواب زده در دل او ماه زده
شهر من تاریکو اما نورانیست یک جمله از این بیت چراغانیست
شهر من سوت کور نیست ولی جای او در دل مهتاب ولی
شهر من فریاد خاموش دارد دو سه بیت شعر فراموش دارد
شب من تارو غمین هست ولی صبحش چقدر غزل سرائیست ولی
بازی دل دلو دلبر دارد یک نفر حال پریدن دارد
نقطه ها هم سر بستن شعرم با هم سکوی شمردن ز بیت ها دارند
شاعر-حسام الدین شفیعیان
/شهر کاغذی من/
شهر من جایی هست پشت دریای اقاقی های مجنون
پشت لبخند نگاهی مدفون
شهر من جایی در دل غمهای منست
این بدین عمر که تنهایی من شهر منست
شهر من کاغذی از دفتر داشت
رودی از گفتنو از خفتن داشت
شاعر-حسام الدین شفیعیان

/عصر رویاهای زندگی/
فشنگت را گذاشتی بر روی شقیقه فراموشی ام
و من شلیک ناتمامی بودم از فراموشی خاطرات
من در رویاها زندگی کردم عاشقی خیال انگیز از برای آرزوهای قصه نویسی خسته
من زندگی را نقاشی کرده ام
و تو برایم چایی از عصری در فراموشی زندگی شده ای
حسام الدین شفیعیان

/سکانس ناتمام زندگی/

سکانس ناتمام زندگی بود هنر

جایی در قلم خوردگی زده از خوره مغزی با ایست ممتد بود هنر

هنر زیبا میساخت اما تلخ شاید سازه اش با جانو تن بود هنر

روی قاب عکسی از ایست مغزی

نوشته بود تیتر زندگی بود با سختی

حسام الدین شفیعیان

/روزهای تاریک ،شب های روشن//تولد کلمه از زندگی//مسیر باران زده/

/روزهای تاریک ،شب های روشن/

اینجا شبهایش بوی دلتنگی دارد

کلاغ قصه باز هم قصه ناگفته از زندگی دارد

برایم ساز میزنیو من با ساز زندگی شهر را تار میزنم

بلند زیر آواز میزنم غم را بیدار میکنم

کمی با او حرف میزنم

دفترم را که میخوانی

بدان برای اشکهایت کمی واژه کم داشتم بجایش نشدم شاید مرحمت اما برایت قصه از فردا بدون 

کمی بودن از فالش میزنم

حسام الدین شفیعیان

===============================

/تولد کلمه از زندگی/

مرگ دروازه تولد نبود زندگی

بلوک تنهایی هایش سنگ قبر ارزوها نبود زندگی

قطعه ای که ناسروده بود از زندگی

روی تاریخ تولدش نوشته بود پایان زندگی

حسام الدین شفیعیان

====================================

/مسیر باران زده/

مسیر بارانی شده

یک نفر حال دلش طوفانی شده

موجو صخره دریا کمی باز برایش شعری غزل سرایی شده

تو تب دفتر من بودی من ساربانی که قلمش شکسته از دریایی بارانی شده

حسام الدین شفیعیان

/کلاغ سیاه قصه ها//ماه تابان/

/کلاغ سیاه قصه ها/
کلاغ سیاه قصه ها غاروغارو غار چه غصه ها
توی یه قصه پرکشید زارو دلش چو کهکشان
میون حرف قصه بود
خونش توی آخر قصه ها
روی پرچین خوانش زندگی
داشت پر میزد توی غصه ها
خونش توی کلمات جمله ها
آخر قصه پر کشید
توی شعر اقاقیا
شاعر-حسام الدین شفیعیان
/ماه تابان/
بلند نظر ماه نشین
هم آسمانیو هم زمین نشین
مقامت به بلندای عرشو زمین
حافظ ملکو یقین
عدالتت چو مو از ماست
مهربانیت چو برگ نسیم
فدای آن دل شکسته روم
که اشک میریزد در نماز یقین
ای همه رخ نما دل شکسته ببین
آسمانیان عرشو یقین
ما بنده کوچک را دریاب
تویی آسمانیو من در زمین
شاعر-حسام الدین شفیعیان