حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

/گل به گلستان/

/گل به گلستان/

گل خندان گل خندان گل من
گل از این گل بخندان گل من
گلفشان کن بگلی تا بطراود گل از او
گل همی گل بکند چون بگلستان گل از او
ور بتابی زریشه چو آفتاب دگری به طلوعی چو بتابان
چو گلفشان گل من
گل نهالیست که در ریشه مهر خانه کند
مهرفزان از مهربانی بتراود گل از این باغ گلستان گل من
====================
حسام الدین شفیعیان

/نثر بر پیچک بر مهر ورزیدن/

/نثر بر پیچک بر مهر ورزیدن/

خان به خانو سطرو سطر برگ صد از برگ دگر
دفتر از یک به صد سطر به خوانی چو به سطری چو تفکر بکنی
چون تراوش به ذهن از تفکر بکنی
خود تراشیو تراوش زافکار زبهتر بنمایی
چون نمایی زخود در درون خود نمای برون از درون تراشیدن از مهر
ور به سمتی به شمالو جنوبو مغربو مشرقی
مشرق از هر طرف چون بنگاری نگاری چو شرفمند به دیدن بر جهان
چه سمتی چه سویی بهتر از خود تراشیدن خود در کوزه ی این زندگانی
چون بتابانی از دور پیچک زذهنت زرویش زمهرورزیدن
خانه خانه به پیچک کنی در دل هم زمهر از نگاریدن از مهر ورزی
نقطه هم شکن از قلم از قندو غزل خوان بشوی
غزل از نثر به هم تابیدن پیچک از این نثر درون شکوفایی حرف
حسام الدین شفیعیان

/قند شعر/

/قند شعر/

من میل بافتنیه قلم قلب تو ام
جایی در سنگ نوشته ی درد تو ام
میان شب بو گاهی میان رود فکر تو ام
باور دلتنگی تو نه اصلا بند بند موی تو ام
چای شیرین تو ام
شمع بالین تو ام
ساعت خواب تو ام
تشنه ی دیدار تو ام
ماه تب دار تو ام
غنچه ی گلزار تو ام
فصل رویش گلهای تو ام
آخر شاه بیت غزلهای تو ام
حسام الدین شفیعیان

/دیوار شهر/

/دیوار شهر/

روی دیوار شهر نوشته بودم از غمها

چراغ قرمزی که میبرد زندگی را تا فردا

میان چند رد شدن از کودک گلفروش

که میزد ساز غمهایش را برای چراغی از رنگهای دگر

چتر بهانه ای بود برای خیس نشدن

اینجا باران دلتنگی هاست

حسام الدین شفیعیان

/بیا تا/((زائر))((((مژده ای دل که دل درمان شد)))

/بیا تا/

بیا تا شاخه ها را ساره باشیم
میان انجمن پروانه باشیم
بیا تا گیتی از خود بر خدا شد
مثال بنده ای پروانه باشیم
بیا تا دفتر زنده شدن ها 
مثال گوهری دیرینه باشیم
حسام الدین شفیعیان

با کاروانی خسته از راه

 

با نگاهی بشکسته از دل

 

با دلی عاشق سلام میگفت

 

روبروی گنبد دست بر سینه

 

یا علی بن موسی الرضا میگفت 

 

 

حسام الدین شفیعیان

زن هراسان زشفای کودکش

دلنگران دوای کودکش

اتصال رشته دلی به دریای بی کران

خدا نگاه می‌کند به یار مهربان

حکمت شفای کودک از این سان بود

که مادر زصبرش پیروزمندان بود

ز سرنوشت کودکش گریان بود

خدا ز این مرحله بینا بود

زحادثه‌ها گنجشکی نالان بود

خدا ز اسرار نهان و پنهان آگاه بود

زجا برخاست کودکو شد دوان

ز پی او مردمی پا برهنه دنبال

مادر زخواب رفته بود از غم

بیدار که شد

طبیب رفته بود از سر



حسام الدین شفیعیان