حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

/دانی/

/دانی/

دانی چیست دانستن
آن همانست از ندانستن
ندانستن زدانستن سرآغاز
سرآغاز از به دانستن چو آغاز
به از آغاز شعرم نقطه خوان سد
زسد نقطه از شعرم شور جوشانش زشعرم
فلک گر گردش روز و شبی نو
زشعرم زرنگین کمان واژه از نو
زسطرش سطر دیگر چون غزل شد
غزل خوانی زشعرم چون عسل شد
زبند جوششی بند بند حرفم
زجمله شعر من پیکر زنو شد

حسام الدین شفیعیان

/غم زندگانی/

/غم زندگانی/

غم کوزه گر نخور ای مهتاب
که شویم کوزه گر خاکدان ها
گر به شکل اندر از پیچیده شدن ها
مثال خاک چو کوزه شدن ها
مثال شمع چو بام شبانیم
شبانگاهان تا صبحگاهانیم
مثال خوردن شدن از ساختنیم ما
که گرد شمع سوختنیم ما
حسام الدین شفیعیان

/کبوتر قصه/

کبوتر قصه چرا بال زده ای

میان آسمان ابری دلم تاب زده ای

رنگین کمان قصه ام را تار زده ای

شایدم با قصه من کمی پرواز زده ای

در درون من خسته دل قفسی برای درجا زده ای

خیر شایدم قصه پریدن با بال های زخمی از جان زده ای

حسام الدین شفیعیان

/دفتر زمین/

/دفتر زمین/

دفتر زمین چه رنگها دارد
هم سیاه هم سفید هم زرد و رنگها دارد
دفتر زمین چه قشنگ برگین است
هم صدو به چهل هم شصتو و کوتاه دارد
آری زمین هم قصیده تب آغازو پایان دارد
هم خط قشنگو هم خط میخی دارد
هم زیر زبر هم تمدن کهن و هم جدید هم دارد
حسام الدین شفیعیان

/جهان در بعد فکر هم بر همدیگر /

/جهان در بعد فکر هم بر همدیگر /

شنشکوفا شکوفا زشنگلشکوفا شنزاریشکوفا شکنشونشیدا
شیداشو از شکن از شکوفایی شنزارشکوفایی ذهن
خانه ذهن بتکانوتکانی زتکان از شکوفاشدن از شنشکوفایی ذهن
خاکدانی بگیرد ز ذهن چون بتکانی قلبی قلب تکانی تکان از قلبتکانی قلبی
زبر از زان شوری شورفشانی چراغانی شهر از شکنشور شدن
شوریدن از شعر زشعری شور فشانی نه شکر فشانی بشدن
نه شور انگیز از غم نه شور انگیز از غمدانی غم شکن شو زوقت خنده زخشکی زلب
لب به خنده چشم گریه دو کفه بر خنده دل غم چهره شادی کند از هر دو به وزن هم
چه شور انگیز چه حاصل شود دریاها صبرو موجو قطره دریا خنده لب بر کوزه تراوش هایی
دریا طوفان بیابان خاکی شهر طوفانی شود اگر موزونی
ضربدر ز چه اندیشه کنیم خیر ضربدر را بکنیمو به اضافه چون مساوی زاضلاع همیم
زآفات زطوفان نبرد کشتی زبیابان چو دریا فکنیم
دریایی اگر آتش شود گلستانی چون بکنیم
کلاغ سیاه طاووس زیبا فاصله را برابر زخوش دیدن خوب دیدنی چون شویم
پر پرواز کلاغ پر پرواز مرغکی خسته خوان
یا خیر پر دادن به هم کبوترهای عشق ورزیدن زمین صلح حق زندگانی
نه از کلاغی غذایی بکنیم بر دهان زاغی نه از بلبل زآواز کلاغی
گویند خوشترست صدای بلبل صدای کلاغ غار غارست
غار غاری که پرواز خوش دارد کلاغ قصه
خانه از بر بلبل بسازد روزی
روزی همه عشق نهالی شویم نه خود از کندن هم گل شویم
گل شدن خار شکستن خار را برون کشیدن گل همه گل شویم
فکر از آن شو که فکری زجهانی بشویم گر همه خار شویم جهان سیم خاردار تن شود
خار کنیم نقطه جغرافیایی یعنی مرز قلبهاست نه مرز زرو سیمو اندوزیدن از زمین
متر متری نشویم از وداع آه آهی زگریه نشیم بر دل هم
سنگ مزار سردست دست انسان گرمی زمحبت زمهربانی بر نمردن هم
سنگ زندگی بنای هم شویم نه سنگ مردن هم
قلب به دست آریم شکستن نشویم از بر هم
تا به هم وسعت زندگی ببخشیم بر هم
شاعر-حسام الدین شفیعیان