-
/پازل مسیری تا خدا/
چهارشنبه 3 دی 1399 18:31
/پازل مسیری تا خدا/ اینکه سیاهی یا سفیدی فرقی ندارد انسان این که درونت سیاهو دلت لرزد گاه به همین رو که سیاهی زدلت رفتنها صیقلی خور که صیقل زدن کار دلست تو در این برهه سخت زگفتن زخدا بر اینو آن نگو زخط بستن از بار گناه زبه امر زمعروف تذکر به لب حالیا زکاغذ زقلم زخود صیقل ها من تراشم زخودم پیکره خود زخود لیک آن دل زمن...
-
/آهن+شعر+جوهر// هم نقشو نگارم من،با مهربانی من//نگاه/
چهارشنبه 3 دی 1399 18:29
/آهن+شعر+جوهر/ در شهری آهن گرفته شاعر شدم دلداده بر کاغذ شدم باور نمیکردم پرواز را تا دلداده ای بر قلب دل جوهر شدم حسام الدین شفیعیان شاعر-حسام الدین شفیعیان / هم نقشو نگارم من،با مهربانی من/ بر واژه نگارم من هم نقشو خیالم من هم شورو شعف با من هم غمکده ام در من هم پرچین اقاقیها هم فتحو زبر زین رو هم مشک زعنبر هم هم...
-
/شعر پست مدرن/نقطه ها
چهارشنبه 3 دی 1399 18:28
/شعر پست مدرن/ تراژدی یخ کرده ی کلمات یخچالی جملات وکیوم شده از تفاله های چایی جایی در سنگ نوشته ی تاریخ زندگی شهری میان دوگام ایست از سکته مغزی کلمات داخل انباری شاعر-حسام الدین شفیعیان نقطه ها شهر خوابیده من مجنون زده باز بیدارم شب قصه شدو من هنوز بیدارم توی دنیای خودم سخت زخود میگذرد من از این درگذری ها به صبح...
-
/مترسک قصه//قصه شب/
چهارشنبه 3 دی 1399 18:27
/مترسک قصه/ مترسک تنهایی ها چرا غمزده ای در میان شب روز چرا تب زده ای چرا قصه ی اینجا تبی مفرد داشت با فعلو مضارع غمی مبهم داشت روی شاخه های فردا برگی از پائیز بود قصه از اول خط برگ ریزان تب جالیز داشت آدم برفی هم مثل این شعر غم فردا داشت کوچه ی شب زده در تاریکی قصه ی مردنو مرگو تب پائیز داشت حسام الدین شفیعیان /قصه...
-
زندگی
چهارشنبه 3 دی 1399 18:25
/زندگی/ من با قافیه ها هم وزنم یک مصرع پر حرفم من قافیه ی سرگردان بی حرفم یک سبد شعر پر دردم جایی در اخر بیت ها یا یک مثنوی پر از خار برگم اخر خواب ها یا اول سپیده ی صد برگم نشسته بر تاج رنگین کمان یا شیرازه ی ریشه ای پر دردم کنج گنج تو یا روی طاقچه بی برگم درخت تنومند کاغذ شده ی این برگم سفرنامه ی تو شاید این قصه ی...
-
/رود و دریا/
چهارشنبه 3 دی 1399 18:24
/رود و دریا/ در مسیر رود بود سنگلاخ ها رود زصخره زدو شد سیلاب ها آرزویش به دریا رسیدن میرفت در مسیر دریا چه بود سنگلاخ ها رود گلالود شد از سنگ خاک گرفته مدتی ماندو بو گرفت زسنگلاخ ها سد او شدن تا به دریا نرسد سد او که اندیشه دریا شدن ها خروش او باران میگرفت زسنگ شکستو شد همره دریاها شاعر-حسام الدین شفیعیان
-
/مسیر بارانی//چند خط باران کلمات/
چهارشنبه 3 دی 1399 18:23
/مسیر بارانی/ مسیر را ادامه بده شاید باران بیاید باز هم باز رنگین کمان بشود بازم تار دل ما از غم به شادی بشود بازم تکرار همی قبل به بعدش بشود بازم تکثیر سلول های کلمات خون تازه بگیرد بازم با یه شعرم نکند باز دلم باران بگیرد بازم حسام الدین شفیعیان /چند خط باران کلمات/ باز جاده ی فکر من شده است بارانی ابرهای خیالم شده...
-
/خود از خود بشکنو خود شکن از فکر دگری/
چهارشنبه 3 دی 1399 18:21
/خود از خود بشکنو خود شکن از فکر دگری/ بنهو بارو ببندو نمنی زمنی از من بی من شو تو مرد دگری خود بتکانو بتکونو تکانی زفکرت بدهو تو شو ای فکر چو مرز بی نشانی از نشانی که رسد بر دل دوست چو تمنا بکنی ز خود زخود زدیگری تو دگر خود زبی خود شده ای چو درخت بی ثمری بالو بالت به پرواز دلت آینه ای از بر عشق چو به بر بندیو بندی...
-
/نان زندگی آهن//آدمک ها/
چهارشنبه 3 دی 1399 18:20
/نان زندگی آهن/ باور میکنم خطوط نارنجی احساس را زیر نان هایی خشک برای تفکر از نبودن ها سکوت ممتد رد شدن قطار هایی از مسافران کوتاهی زمین دون کیشوت های قهرمانی برای فرزندان منتظر شوالیه های دردهای زمین مرگ از نان برای رد شدن از بهشت زندگی سمفونی مرگبار آهن از قلب بر زندگی حسام الدین شفیعیان /آدمک ها/ آدمک هایی از جنس...
-
/فرایند زندگی برای فراموشی//بیا تصور کنیم/
چهارشنبه 3 دی 1399 18:19
/فرایند زندگی برای فراموشی/ فرایند سکوت مغزی شبیه استعاره ای از خاموشی تفاله ای از دمنوش آرامش مصنوعی برای هوش های مصنوعی برایش از فیزیک کوانتونومی میگویی و مغز خسته از فراموشی آلزایمری از دنیای خاموشی ارامشی از پسامدرن گذشتن از طبل خاموشی تکرار واژه های تبر خورده چه سخت هست از مرده بخواهی مدهوشی در دنیایی از کلماتی...
-
((تپانچه پدربزرگ))/طلوع/
چهارشنبه 3 دی 1399 18:17
تپانچه پدر بزرگ هیچگاه شلیک را بخود ندید در کنج اتاق برای زندگی آجری سرد شده بود مدال های او را کلاغ های پارک با خود بردهبودند هیچکس باور نمیکرد مرد تنهای نیمکت شکسته ی پارک ژنرال جنگهای پر از پیروزی باشد او تاریخ را با خود به تنهایی اش میبرد و سکوت مرگبار تابوتی شده بود از خاطراتش حسام الدین شفیعیان /طلوع/ به تب شعر...
-
/ابرهای سفیدو سیاه/
چهارشنبه 3 دی 1399 18:16
/ابرهای سفیدو سیاه/ زان شکن از قفس خود زبی قفسی زخود برون برون نما از خود ز فکر تو که گیرد جهان برون برون نما شکسته از قفسی که خود کنی زآن برون با خود شکن شکن زخود زخود برون برون نما زلاک خود زحالت به سستی ات زجان خود طلب شکن طلب شکن ز خود شکن طلب بکن زخود که از خودی که میبرد تو را مدارا میکنی با جان خویشتن که او...
-
میان سکوت آدمها-/فصل رفتن ها/
چهارشنبه 3 دی 1399 18:14
میان سکوت آدمها ===================== میان سکوت آدمها مرگ نبود تار پر از غم نبود تشنه ی ماتم نبود حرف منو تو نبود جمله همی بد زده فعله کماکم نبود شعر غم درد نبود آخر هر حرف مگر اشک برای دل پر غم نبود زیرو زبر کم زروحی که مرگ در غم جسمش ناله همی کم نبود بال من از مرگ چرا خط زده شعر مرا دار به اشک رخ زده جانب غم این...
-
/مردگان زندگان یا زندگان مردگان//شور قلم/
چهارشنبه 3 دی 1399 18:13
/مردگان زندگان یا زندگان مردگان/ خفته ان این مردگان زندگان مردگان ز غم این زندگان گاهی اشکو گاهی ماتم برای زندگان زندگانند مردگان یا مردگانند زندگان شایدم از بهر دنیا برده اند سنگی زبهر زندگان پروازی تا بسوی آسمان از برای رفتن از این زمین مردگان حسام الدین شفیعیان /شور قلم/ بهانه شو روانه شو چو از گلی جوانه شو قلم بزن...
-
/زندگی هدف زندگی مسیر زندگی همین/
چهارشنبه 3 دی 1399 18:11
/زندگی هدف زندگی مسیر زندگی همین/ شلوغ نکنید آدمها اینجا زمین است گاهی زیرو زبر گاهی همین است نه برده برنده ای نه برده بازنده ای آنکه برده است اهل یقین است باور نکرده زمین را که زمین جایی تندو گذرا سر به زیر است جایی از بلندی فریاد های نرسیده به گوش چرخش آن درون خود قصه ی اشکو لبخند و زندگی است فرا ندهید به گوشش اگر...
-
پروانه بشو-تو دریایی من ساحل-کمی از خودت بگو
چهارشنبه 3 دی 1399 18:09
پروانه بشو نگاه میکنی عمق پیله را که پروانه شوی همره عشق چو دیوانه شوی در چنان چون چرا چنین چگونه شعر شوی از فکرو خیال خود شعری زده ای با فتح چنین چون چنان گل زده ای آخر شعر برای خط زدن نقطه سر خط ویرگول زده ای حسام الدین شفیعیان تو دریایی من ساحلتو در مرداب اثر نجات این روحی من درگیرودار زمین ماندم تو ولی پرواز شکن...
-
من در گذر از تاریخ با ارسطو-شهر قصه های من-باران زده-بازی سرنوشت
چهارشنبه 3 دی 1399 18:08
من در گذر از تاریخ با ارسطو من با ارسطو چای خوردم و از او پرسیدم حالش را و او که واژگون شده بود در فلسفه حال خویش ز خود من سقراط قصههای او بودم بدون او من چراغ سر در علامت سوال او بودم بدون خودی ز خودم من حکمت فکر او ز فکر دیگری بودم من تنها عامل یاد خود او ز بردن یاد خودش ز خود او بودم من غافل از صحبت او سنگ...
-
پری دریایی-/مرد زمستانی/
چهارشنبه 3 دی 1399 18:06
پری دریایی ----------------- قدم هایت را آهسته بردار پری دریایی به ساحل انسانها خوش آمدی دلت را دریایی نگه دار اینجا شهر است نه پشت دریا قایقی اگر داری جا بگذار عاشقانه برگرد به دریا شهر با تمام آهنی بودنش تو را خورد خواهد کرد شهر چراغ دارد آن هم قرمز حسام الدین شفیعیان تاریخ دلتنگی های زمین تو از افتادن سیب چه میدانی...
-
/جایی در سیاهی زندگی //پدر//مسافر جامانده//تا حرمت//خیال انگیز/
چهارشنبه 3 دی 1399 18:04
/جایی در سیاهی زندگی / زندگی زبان کوتاهی بود از وقایع یک ایستادن تداخل موجی از رنگ های کهنه برای نو شدن کفش هایت را بمن بده من سیاهی آن را با رنگ هایم برایت سفید میکنم و روی آن دستمال سفیدی میکشم که کفش هایت در خواب زمستانی مرگ آور آن پوشیده از درد نشوند جهان تکرار چند ایستادن است حسام الدین شفیعیان /پدر/ سالها گذشت و...
-
/شاید و باید...//پائیزان قلب//یک چند سطر نگفتن از گفتن ها//ماهی و تنگ و دریا/
چهارشنبه 3 دی 1399 18:02
/پائیزان قلب/ در دشتی وسیع خواب دلنگیز شدی ماهی شدیو حوض دلنگیز شدی در شب زدگی خیال انگیز شدی با روح تنو خیال من چه پائیز شدی حسام الدین شفیعیان /یک چند سطر نگفتن از گفتن ها/ تولد کلمه بود کلمه ماقطار جمله گفتن بود مترادف نگفتن از گفتن بود شاید زندگی طعنه ای به آن از نگفتن بود آنی که فردا نداند چه میشود شاید اصلان...
-
/دار قالی چو شعرم ببافان از نو/
چهارشنبه 3 دی 1399 18:01
/دار قالی چو شعرم ببافان از نو/ چه خالی گفتی با چه حالی گفتی از چه عالی گفتی یا که فانی گفتی با ستاره گفتی یا که آسمانی گفتی از بر بهر نگفتی چه عالی گفتی گلفشانی گفتی با نشانی گفتی بند بند مرا دار قالی گفتی دار کشیدی شعرم یا که من را زدی نقش چه عالی بافتی از چه رو این شده زندگیم نکند شعر مرا با نخی بر دلت کوک زدی طرح...
-
/مرد گمشدگی ها/
چهارشنبه 3 دی 1399 18:00
چگونه گمشده ام در خود میان خود برون آمدن از خود خود شکسته باقی از شکستن از خود شکستگی ها فراموشی مرگبار از خود تاریخ شکسته از تابوت های سنگی میان جاده یک نفر دارد آواز دلتنگی غم زمین میبرد بر دوش ناتوان زخمی جایی که دیوارهای زندگیش میزند نت های پتک انگیز سر ضربی حسام الدین شفیعیان
-
/سکوت نهنگ ها/
چهارشنبه 3 دی 1399 17:59
/سکوت نهنگ ها/ قدم هایتان را آهسته بردارید آدمها ساحل سکوتی عمیق دارد کمی برایشان ساز بزنید دیگر نهنگ هابیدار نمیشوند سکوت کنید آدمها نهنگ هاخوابیده اند حسام الدین شفیعیان
-
/قطعه ای برای سرودن/
چهارشنبه 3 دی 1399 17:58
/قطعه ای برای سرودن/ چند بلوک و چند چهارراه هیاهوی خاموش عکس کودکان در خاک صدای گریه صدای خنده صدای مات زنده ها برای تابوت ها عجیب سکوتی دارند مردگان انگار با خود تمام ارزوهایشان را به خواب برده اند حسام الدین شفیعیان
-
/به تابان/
چهارشنبه 3 دی 1399 17:56
/به تابان/ به تابان روی قالی داری از نو به دار زن نخ زقالی داری از نو بباران طرحو طرح شو زقالی زقالی چون ببافی از طرح عالی ببافانی تو از نخ دار قالی زشعرم گمشده نخ زقالی بقالی چون ببافی طرح عالی میان دارقالی تا بهاران باف دارقالی زنقطه خط من را شعر بشو تو به دانه زساقه طلوع بهتری نو حسام الدین شفیعیان
-
/دانی/
چهارشنبه 3 دی 1399 17:54
/دانی/ دانی چیست دانستن آن همانست از ندانستن ندانستن زدانستن سرآغاز سرآغاز از به دانستن چو آغاز به از آغاز شعرم نقطه خوان سد زسد نقطه از شعرم شور جوشانش زشعرم فلک گر گردش روز و شبی نو زشعرم زرنگین کمان واژه از نو زسطرش سطر دیگر چون غزل شد غزل خوانی زشعرم چون عسل شد زبند جوششی بند بند حرفم زجمله شعر من پیکر زنو شد حسام...
-
/غم زندگانی/
چهارشنبه 3 دی 1399 17:52
/غم زندگانی/ غم کوزه گر نخور ای مهتاب که شویم کوزه گر خاکدان ها گر به شکل اندر از پیچیده شدن ها مثال خاک چو کوزه شدن ها مثال شمع چو بام شبانیم شبانگاهان تا صبحگاهانیم مثال خوردن شدن از ساختنیم ما که گرد شمع سوختنیم ما حسام الدین شفیعیان
-
/کبوتر قصه/
چهارشنبه 3 دی 1399 17:51
کبوتر قصه چرا بال زده ای میان آسمان ابری دلم تاب زده ای رنگین کمان قصه ام را تار زده ای شایدم با قصه من کمی پرواز زده ای در درون من خسته دل قفسی برای درجا زده ای خیر شایدم قصه پریدن با بال های زخمی از جان زده ای حسام الدین شفیعیان
-
/دفتر زمین/
چهارشنبه 3 دی 1399 17:50
/دفتر زمین/ دفتر زمین چه رنگها دارد هم سیاه هم سفید هم زرد و رنگها دارد دفتر زمین چه قشنگ برگین است هم صدو به چهل هم شصتو و کوتاه دارد آری زمین هم قصیده تب آغازو پایان دارد هم خط قشنگو هم خط میخی دارد هم زیر زبر هم تمدن کهن و هم جدید هم دارد حسام الدین شفیعیان
-
/جهان در بعد فکر هم بر همدیگر /
چهارشنبه 3 دی 1399 17:49
/جهان در بعد فکر هم بر همدیگر / شنشکوفا شکوفا زشنگلشکوفا شنزاریشکوفا شکنشونشیدا شیداشو از شکن از شکوفایی شنزارشکوفایی ذهن خانه ذهن بتکانوتکانی زتکان از شکوفاشدن از شنشکوفایی ذهن خاکدانی بگیرد ز ذهن چون بتکانی قلبی قلب تکانی تکان از قلبتکانی قلبی زبر از زان شوری شورفشانی چراغانی شهر از شکنشور شدن شوریدن از شعر زشعری...