حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

((ماجراهای یک پیکان سفید یخچالی))

مثل همیشه پدال گازو آنچنان فشار میداد که انگار جی تی آی رو داره تو واقعیت پیاده میکنه ،همیشه بین خیال و واقعیت هیچ کدوم رو دوست نداره.

اینکه میگم مدل خاصیه واقعا راست میگم چون هیچ چیزیش نرمال نیست حتی غذا خوردنش.پشت فرمون تو جاده 2تا ساندویج کالباس رو پشت سرهم میخوره.حالا مسافر زیاد ببره و بیاره کالباس میشه گوشت‏ٌ‎ُّّّّ،خیلی دیگه سنگ تموم بزاره پیتزای یک نفره مخصوص رو زده بر بدن اساسی.همیشه خدا رادیو گوش میکنه عاشق سر و صداست اعتقادش اینه که سکوت مرگباره وقتی مخصوصا تو جاده داره میره.حالا اگه شب قبل فیلم ترسناک دیده باشه با مایه ی قبر و بکش بکش و دوئل که حتما سرعت ماشین رو تا 120 تا هم میبره و اگر هم از این برنامه های اعمال قانون و پارکینگ ببینه که سرعت رو تا 80تنظیم میکنه و اگر هم تصادف ببینه برای نیم ساعت تا 60تا میرونه اگر هم صحنه تصادف وخیم بنظرش بیاد تا 40 کلا و در مجموع حالت طبیعی کاملی نداره مثل عقربه شمار میمونه میچرخه تا جایی که تنظیم بشه مثل نماز خوندنش اینم بستگی به حالت های روحی خاصی داره که براش اتفاق میفته.و حتی رادیو گوش دادنش و حتی مثل خوابیدنش.اصلا در کل مجموعه ای از یک دگرگونیه برای خودش که برای خودش یک حالیه.زنش که میخواد ازش طلاق بگیره چون حسابی از دستش کفریه اونم واسه اینه که یه روز پنج جا میبره اینو میگردونه و یه بار یکی دوماه هم از خونه بیرون نمیبرش همچین هم مرد سالاره اونم از نوع چهار فصل .در عمرش یه بار استخر رفته اون یک بار هم چون میخواسته خفه بشه و هر چی دست و پا زده غریق نجات فکر کرده داره شکلک در میاره بیخیالش کرده و در آخر هم که جیغ بنفش زده ،بنده خدا اون فهمیده که قضیه کشتی کج و هاکی روی آب با لگد به سر جلویی نیست اومده نجاتش داده.

حالا هم هر وقت یادش میاد که قرار بوده به رحمت نرفته بره بیخیال هر چی آبو و آبتنی  میکنه و تو حموم با گذاشتن جوراب تو چاه یه استخر جادویی درست میکنه که هر چی موج و استخره تو خیالش پیاده میکنه و با فرمول کف شامپو احساس پولداری میکنه که بیا ببین چجوری کف خور میشه و باز کف پس بده.البته عاشق حموم نمرست میگه آدم رو یاد اجدادش میندازه همون اجداد ندیده و نشناختش که بقول خودش به مشت قربان خان دوم میرسه که الان باید ده کفن رو نداشته باشن که بپوسونند.

امروز هم مثل همیشه تو جاده داره میره اونم با سرعت 120 در 120 تا دائم و جدا شده از جسمش روح بدبختش قبضه شده تو سقف ماشین مثل یه بادکنک روحی باد شده که هر لحظه ممکنه بترکه، آخه شب قبل یه فیلم دزد و پلیسی دیده که یارو تازه وسطش با ماشینش پرواز هم میکرده و الانم همه فکرو حواسش به اینه که چجوری میتونه با پیکان مدل 54یجوری بپره که کسی شک نکنه و نفهمه که این پورشه نیست یا بینوه و حتما یه پیکان که داره اگزوزش کنده میشه و حالا مسافرای بدبخت که گیر این افتادن.یکیش که خوابش برده البته بیشتر بنظر میاد بیهوش شده چون چند دقیقه قبل داشت بندری ورزش میکرد اونم با ویبره بالا.اون یکی عقبی که تو یه دنیای دیگشت و مدام سرش رو اینور و اونور میده تا قشنگ آهنگ ضرب آهنگش که تو مخش با دوتا سیم رفته جا بیفته و بهتر م همینه چون اگه تو این دنیا بود الان یا بیهوش بود یا دل ترکونده بود یا مخ راننده رو.

در کل پرواز را به خاطر بسپار این اتومبیل روندنیست ، رو از روی این ساختن و بجای روندنی باید دوندنی یا مردنی، یا اگه میخواد برید شهربازی و پول زیادی رو هم ندارید  تا دلتون بخواد از ترس روح بترکونید رو خلاصه کردن در این اتومبیل سفید یخچالی تو زمین رفته ی سپر طلائی،با یک پنکه سقفی کوچیک و یک نور آبی آرامشبخش و کلی عروسک و جا چایی و جاموبایلی و با یک سگ کله فنری و روکش های از جنس پشم شیشه که خودش داده براش دور دوزی کردنش و حسابی هم تیره شده همچین  که یکم بشینی خودت متوجه انواع فعل و انفعالات رخ داره در پشت و قسمت گردنت خواهی شد.حالا امروز که سنگ تموم گذاشته یکدست زبون و پاچه یه چشم و بناگوش با نیم مثقال مغز گوسفند رو در حین رانندگی داره صرف انرژی گذاشتن رو سرعتش میکنه و حتما هم رمز جی تی آی  برای مخفی شدن ماشین از اعمال قانون رو زده که هیچ پلیسی به گرد پاش نمیرسه، یا کپسولی چیزی عقب ماشین داره که چهار چرخو میکنه بیست و چهار چرخ و پرواز را به خاطر بسپار مسافر مردنیست رو داره کوک میکنه.و آهنگ داخل ماشین که مدام ضرب میزنه و تازه لایت گوش دادنش رو به همه ی مسافرا یا دآوری  میکنه و اینکه قراره سرکوچه بده براش پرکنن آهنگای خارجی تند رو که این اسمش رو میگه پدال مدال نه اون که باید میفهمه نه اون که خونده فهمیده چه دست گلی رو ساخته و به جامعه ی آماده ی تکثیر به تکثیر و کپی به کپی جهانی داده و به نظرش اینه که خارجیا گوش بر هستن رو براش تداعی میکنه چون یک مسافر خارجی گیرش افتاده بوده که از سرعت بالای این حالش بد شده بوده و یک گاز محکم از گوشش گرفته و همیشه میگه که خارجیا خشن و گوش بر هستن چون اصلا و ابدا اینو قبول ندارن که گفتمان کنن از نوع بیهوش شدن و خود خوری  و حسابی رک و راست مشکل رو با حرکات رزمی صورت و دفاعی حل میکنن و اگرم زیاد سرعت بری به حقوق بشر یا حمایت از پرواز مسافر در حین سرعت میدن تا راننده متخلف عکسش تو صفحه ی اول کمیساریای عالی امنیت جهانی و ایزو چند هزار و

چند با مارک سرعت حداقل و حد اکثر چاپ کنن.حالا راننده تخلف کار با سرعت داره میره و دوربین آقای گزارشگر که دیگه کسی رو پیدا نکرده که ازش مصاحبه بگیره و مسافرای بیهوش و راننده ای که داره صحنه ی سرعت زیادش رو که کتمان کرده نگاه میکنه و تازه میگه اشتباهی رخ داده چون ادعا داره که فقط 40 تا از اون 120 تارو سعی کرده بره و دوربینه که تند رفته اونم تند تند.و پرسیدن زمان دقیق پخش فیلم گزارشگر و اتومبیل سفید یخچالی که با اگزوز کنده شده سر به هوا شده و نوشته پشت اون که سالار جاده ها اسب سفید من رو یدک میکشه تا پارکینگ.و دوتا ساندویچ کالباس بدون خیارشور کنار جاده با نوشابه و سسی که دست سازه و به اندازه ی یک لگن لباس توش فلفل پر کردن که وقتی میخوری بفهمی که چه سس با حالی رو داری میخوری.

 و یک اتوبوس   و راننده ای که تغییر کاربری  داده و به مسافر تبدیل شده با زبون قرمز شده و لپ های گل انداخته از هیجان بعد از خوردن فلفل سس یا سس فلفل.

نویسنده-حسام الدین شفیعیان-مهرماه 1393

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد