حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

من در گذر از تاریخ با ارسطو-شهر قصه های من-باران زده-بازی سرنوشت

من در گذر از تاریخ با ارسطو
من با ارسطو چای خوردم
و از او پرسیدم حالش را
و او که واژگون شده بود در فلسفه حال خویش ز خود
من سقراط قصه‌های او بودم بدون او
من چراغ سر در علامت سوال او بودم بدون خودی ز خودم
من حکمت فکر او ز فکر دیگری بودم
من تنها عامل یاد خود او ز بردن یاد خودش ز خود او بودم
من غافل از صحبت او سنگ کتیبه‌ای بودم در دوران باستان در دوران گم شدن تاریخ
(حسام الدین شفیعیان)
حسام الدین شفیعیان-شعر2
شهر قصه های من-باران زده
قصه نویس شهر برام قصه ی فردا رو نوشت
میون سطر زندگی چتر قشنگ سرنوشت برام یه چند خطی نوشت
حکایت زندگی رو تو شهر قصه جا گذاشت
برای قلب خستش از قصه ی شادی مینوشت
============================
باز باران زده در شعر غمم با کلمات
جمله نقطه ای داشت با شورو نوا
باز حرفی زصدای خسته ی من مینوشت
با خطی بلند باز کمی غم مینوشت
حسام الدین شفیعیان
قهوه ی تلخی از زندگی
حالا با قهوه ی تو فال من بد زده است
ته فنجان تو نقش زده است
این بود قصه ی تلخ من و تو
با فنجان تو زندگی بد بسته
از هر دو به شکل آن غم بر تارک فنجان تو نقش بسته
سیگار شدم سوختمو آتش گرفت زندگیم
آن پک بلند دود سیگار هم بر مرگ چرا خنده کنان سرگشته
من آخرین فال بد تو بودم
بگذار که این شهر سیاه بر فال نگاه تو تلخ گشته
باران نشدم که شهر را گریان بکنم
یک نفر حال دلش بد گشته
حسام الدین شفیعیان
بازی سرنوشت
بگذار سرنوشت بازی بدهد
با ما سر ناسزا گداری بدهد
این خط بلند پیشانی من غم بسته
با حرف تو از دل من خسته
بگذار پرنده ها پرواز بکنند
شاید زمستان قصه برگشته
حسام الدین شفیعیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد